۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

یادم رفت

یادته اون روزا رو، روز هایی که من یادم نیست
که اگه یادم بیاد هم یادم نیست
یادم نیست رفاقت رو
یادم نمیاد که ما با هم خوش بودیم
راستی خوش میگذشت
میخندیدیم
با همدیگه
نه من یادم نیست
چقدر زود یادمون رفت که میشه خوش باشیم
حالا تو کجایی من کجا
امیدوارم خوش باشی رفیق

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

نکاتی در باب دخول من به دنیا

نورسیده :محمد صالح*
در ساعت:2/20 دقیقه بعد از ظهر
روز : شنبه 24
ماه : تیر
سال:1368
در زایشگاه:شهید مصطفی خمینی
تحت نظر: دکتر برومند
وزن:1/350 گرم
قد:40 سانت
گروه خون : oمنفی

*: اسم توی شناسنامه صالح بود ولی تا هفت سالگی محمد صالح صدا زدن وقتی سواد یاد گرفتم خودم رفتم دست بردم تو شناسنامه کردم محمد صالح از اونجا بود که فهمیدن یارو یکمی کم داره دیگه همون صالح صدا زدن که دیگه نرینه تو شناسنامه

وقتی به دنیا اومدم دکتر ها و فکو فامیل با توجه به قد و قواره من همه نظر به این داشتن که بنده سقط میشم ولی من محض رو کم کنی موندم

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

وقتی میخوام کتاب بخونم یه عادتی دارم همون اول کار یکی دو صفحه آخر کتاب رو میخونم
کاشکی میشد دو صفحه آخر این زندگی مسخره رو هم بخونم

۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

دلم تنگ شده رفیق

دلم گرفته رفیق
از دستت ناراحتم
رفیق نیمه راه بودی گزاشتی رفتی درست .گفتی باید برم گفتم چشم .گفتی حواست باشه من امیدم به تو با چشم گریون بازم گفتم چشم
حالا درست شاید تو این 12-13 سال یه موقع هایی از دستم در رفته بچگی کردم حواسم نبوده ولی خوب خودت که دیدی خودت که بهتر میدونی
با تموم بچگی سعی کردم مرد باشم سعی کردم بیخیال بچگی بشم خودت انصاف بگیر ببین دروغ میگم یا نه
حالا انصاف هستش این همه وقت بگذره تو یه سر به من نزنی؟ دلم تنگ شده برات میخوام ببینمت
بابا تو بیا بگو چیکار کنم خوب بعضی جاها کم میارم خوب من که نمیتونم مثل تو باشم . میدونم منم از دیدن اشک دخترت دلم میگیره ولی خوب واقعا نمیدونم چیکار کنم
یعنی انصاف بود که امروز اینجوری بهم زد حال زدی ؟ تنهایی پاشدم اومدم ببینمت خوب میخواستم خونتو بشورم معلوم بشه با خدا دست به یکی کردی بارون بیاد که به منم زد حال بزنی؟ دمت گرم
یادته 2 ماه قبل از اینکه بری ؟ یادته گریه میکردم ؟ یادته نمیرفتم نون بگیرم؟ یادت هست بهم چی گفتی؟
منم گفتم چشم و با گریه رفتم نون وایی . یادت هست میدونم که یادته
چند روز پیشا کارت معافیم اومد یه بنده خدایی بهم گفت کاشکی منم بابا نداشتم سربازی نمیرفتم بهش گفتم نگو هیچوقت این حرفو گفت آخه مگه فرقی هم داره
خوب حق داره نمیدونه که .نمیدونه شبا زیر پتو گریه کردنو که مامان نشنوه .نمیدونه 12 ساله دارم میرم سربازی. نمیدونه که پشتم خالیه عمرا اگه بدونه
یکی از رفیق هام بهم میگفت اهل ریسک نیستی خوب راست میگه میترسم از اینکه زمین بخورم کسی نیست که دستمو بگیره از بچگی اینو یاد گرفتم
حالا خدا وکیلی دلت برام تنگ نشده؟ نه خوب تو که منو میبینی من دلم تنگ شده بی انصاف خسته شدم به خدا خسته شدم
با من که قهری زنتو دیدی یا دخترتو بهشون بگو من خسته شدم من روم نمیشه بگم
آره میدونم یه موقع هایی راهو کجو راست میرم ولی اتصاف نیست که به خاطرش باهام قهر کنی انصاف نیست.
رفیق من پای قولم هستم تو چی تو که میگفتی همیشه با منی خوب الان بهت نیاز دارم خودتو نشون بده


دمت گرم رفیق ببخشید اینقد غر زدم اینم از همون بچگیاست دیگه. من بازم پای قولم میمونم

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

سال نحس

نمیدونم امسال سال چی بود گاو بود؟
فقط میدونم 12 سال پیشم که سال همین حیوون بود هم خیلی بد بود
چک افسری که شنیدید؟ همینجوری نرو ماده میزد تو صورتمون . میگم صورتمون چون واسه هممون بود . حالا میگم سال بد فقط به خاطر سیاست نمیگم اون 50% بود چیزای دیگه ای هم بود که همچین حالیمون کرد داداش زندگی اینه، بخور سیر شی

من میخواستم طنز بنویسم تو وبلاگم ولی واقعا حس طنز رفته ماشالا مسئولان زحمتکش کشور این مسئولیت رو به گردن گرفتن و این بار سنگین رو از رو دوش ما برداشتن خسته نباشن.
شاید شروع کردم به خاطره نویسی ببینیم چی میشه......

راستی این آخر سالی دعا کنید سال بعد کمتر زجر بکشیم

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

ذهن خسته

خسته ام
از خودم
خسته ام، از تو
خسته از روزگار بی امان
خسته از دلی که حرف هایش سنگین شده
به سنگینی نگاه یک بچه به مغازه اسباب بازی فروشی
خسته از وطن
وطن، هیچوفت معنایش را نفهمیدم ، توهم؟
خسته از چرخش روزگار
بازی مسخره روزگار
خسته از نقاب هایم
خسته از نقاب های مردم شهر
از خنده های تلخ
دلم تنگ شد برای کودکی که هیچوقت حرفایش را نخورد
خسته ام از خستگی ها


۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

بغض خفه شده

خیلی وقت هستش که دلم گرفته و بغضش مثل یه سکه تو گلوم گیر کرده . خیلی دوست داشتم که گریه کنم ولی هیچ چیزی اشکم رو در نمیاوارد . ولی امروز با یه نوشته اشکم در اومد ولو چند قطره ولی اومد کمی خالی شدم ولی خیلی دلم گرفت
اینو بخونید
روزم شب نشد بی یاد تو
وقتی پدری مریضی دخترش رو ببینه و کاری نتونه انجام بده سخته خیلی سخت
برای سلامتی دخترش دعا کنید

پ ن : اون الاغی که آهنگ میخونه مرد برای رفع دلتنگیهاش گریه نمیکنه قدم میزنه گه زیادی میخوره . گریمون میگیر سخت میگیره ولی گریه خیلی از درد هارو خالی میکنه .بغض خیلی چیزا اینقدر زیادن که با هزار بار قدم زدن و سیگار کشیدنو اینا درست نمیشه
 
Copyright 2009 یه فنجون قهوه